مدح و شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام
فــقـیــر بــذل نــگــاه تـو یــا ولـی الله اسـیـر زلـف ســیــاه تــو یــا ولـی الله بـه انـتــظــار پــنــاه تـو یــا ولــی الله نـشـسـتـه بـر سـر راه تـو یـا ولی الله تویی کریم کریمان و ذوالکـرم هستی تو سـرپـنـاه من و خـانـوادهام هـسـتی حـدیث فـضل تو اذکـار هرشب شیعه همیـشـه نـام قـشـنـگ تو بر لب شیعه تـویی رئـیـس بـلاعـزل مذهـب شیعه الا امـیـر و عـلـمـدار مـکـتب شیـعـه! به لطف کرسی درس تو جعفری شدهام من از دعای شما بوده حـیدری شدهام تو عشق هر دل بی تاب عاشقی مولا اصول دیـنـی و قـرآن نـاطـقـی مـولا و مــاورای تــمــام حــقـایــقـی مــولا تویی که پـیـر و مـراد نـوابـغـی مولا دو دست خالی من هم دخیل احسانت سرم فـدای تو و "جـابـر بن حـیان"ت خوشابه حال دلی که فقط اسیر تو شد اسیر و سائل و مسکین و مستجیر تو شد خوشا به حال کسی که "ابوبصیر" تو شد میان آن همه، شاگردِ سربه زیر تو شد هر آن که سوی تو آمد ادارهاش کردی کسی که زائرتان شد "زُراره" اش کردی شـشـم سـتـارۀ دنـبــالــهدار زهـرایـی شـشـم مـربـی فـقـه و اصول دنـیـایـی دلـیـل خـلق زمـین بلکه آسـمـانهـایی تو که مـقـرّب محـبـوب حـق تعـالایی فقط نه جانِ جهان و جهانِ جان هستی هـماره مـرجع تـقـلـید شیـعـیان هستی بـیا و پـای دلـم را به خـانـهات وا کن "حضور میطلبم سینه را مصفا کن" ز شوق، دیـدۀ من را شـبـیه دریـا کن تـنـور خـانـۀ خود را سپـس مهـیا کن حلال مهـر شما قـطـره قـطـرۀ خـونم خـلیل نار تو هستم، ز نسل "هارونم" همیشه عطر حضورت در این حوالی هست و با روایت تو عشق و شور و حالی هست سحر، حسینیه، جایت همیشه خالی هست به یاد روضۀ تو در دلم مـلالی هست برای زائـر خـود سـایـبـان نداری که کنار تربت خود روضهخوان نداری که شبی که خانهات آقا پُر از خطر شده بود شبی که قلب حزینت پُر از شرر شده بود شبی که مادر مظلومه نوحهگر شده بود شبی که دشمنت از بام حملهور شده بود تو رو به قـبله و گـرم خـدا خدا بودی مـیـان نـافـلـهات غـرق ربــنــا بـودی به زیر سایۀ شعله اگر که مویت سوخت به یاد گونۀ سرخی دوباره رویت سوخت به جبر، فرصتِ کوتاهِ گفتگویت سوخت شبـیه تـشـنهلبِ کربلا گـلویت سوخت سر بـرهـنه، بـدون عـصا کجا رفتی؟ به دسـت بـسـته ولیِّ خدا کجا رفـتی؟ چه کـرده با دلت آقـا جـفای پیدر پی شـکـنجـه و تـبـعـات بـلای پـیدر پی تـمـسخـر هـمه و نـاسـزای پـیدر پی هجوم درد و غم و غصههای پیدر پی ز خـون کـنـج لـبت یـاد باغ لالـه کـنم دوباره یاد زمین خوردن سه ساله کنم سه ساله گـفـتـم و نـام رقـیـهجـان آمد سه ساله گفتم و لکنت بر این زبان آمد همینکه حضرت زهرا به روضهمان آمد صدای نالۀ جانسوز روضهخوان آمد: فـراق شـاپـرکـی را ســراغ دارم کـه دو گوش دخـترکی را سراغ دارم که |